یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷ - ۱۶:۴۸
۰ نفر

فرشاد مهدی‌پور: گفتند که چه آوردی؟ گفت که اگر آورده‌ای داشتم که نمی‌آمدم، آمده‌ام تا عطایی بگیرم و امید لقایی دارم.

زائران ژولیده و در هم شکسته خدا با چنین آرزویی است که از هر سوی عالم، بار برداشته‌اند و به میقات آمده‌اند. گویی آدمی‌زاده، ‌زاده شده برای تجربه دیگر باره مرگ، در بی‌کرانه عرفات.

امروز را به راز بگذارند و فردا از قربانگاه نفس، بر فراز آیند. فردا روز دیگری است برای مؤمنان. آدم امروز در عرفه تنهاست و این تنهایی، تنها فرصت برای «آدم».

آستان سجده

ایستاده بر لبه تاریخ، نظاره‌گریم آفرینش آدم و حوا، ستایش شیطان از آدمی و رانده‌شدن‌اش از بهشت، پذیرش توبه آدمی و پری و... اصلا خدا کعبه را ساخت بر عبادت.

خانه‌ای مقابل عرش و بیت‌المعمور، که همه چهار رکن دارند بر‌الله‌اکبر و ‌سبحان‌الله و الحمدلله و لااله الاالله. تا آدمی‌زاده راه توبه بیابد و از حیرانی به‌درآید و داند که راه اینجاست. هر چند گروهی اینجا به گرد خانه گل و سنگ طواف می‌کنند و جمعی خاص، دور خانه دل که دل حرم‌الله است.

عبید زاکانی سروده: کسی که کعبه جان دید بی‌گمان داند/ که سجده‌گاه جز آن آستان نتوان کرد.

کعبه راز

خواجه عبدالله انصاری از کعبه ساخته در حجاز می‌گوید و کعبه راز، که خداوند جلیل آن را ساخته در دل آدمی. کعبه‌ای که نظرگاه خداوند رحمان است و عطای حضرت خالق. در کعبه حجاز چاه زمزم است و در دل آه دمادم.

«حضرت محمد مصطفی آن کعبه را از اصنام پاک کرد و تو این کعبه را از بتان هوی و هوس پاک گردان.» این رمزی است بسیار گفته شده و کمتر عمل شده.

مدار عالم بر آن قرار گرفته بود که آدمی‌زاده بیاید در این زمین آسمانی، آه کشد تا گناه رخت برکشد، اما به فرموده حضرت باقر (علیه‌السلام): ما اقل الحجیج و اکثر الضجیج! حاجیان کم هستند و ناله و فریاد زنندگان بسیار.

ای قبله دل روی تو، محراب جان ابروی تو/ من آمدم در کوی تو، آن کعبه اسرار کو

سعادت ارادت

لبیک گفته و دست شسته و جان بر لب آمده، روانه شده‌ای عرفه را. تا فردا که به قربان بری نفس خود را. امروز روز دیگری بود و فردا هم. ارادتی بنما تا سعادتی ببری. این اول و آخر و اوسط مناسک ماست.

گناهانی که فقط در عرفه بخشوده می‌شوند و نه در هیچ جای دیگر، یاد آن مظلوم همیشه که از کناره جبل‌الرحمه راهی کرب و بلا شد، خوف ترس از آمرزیده نشدن که خود گناهی است بزرگ و... تصاویری زبودن در عرفات است.

تا روز عرفه‌ای دیگر. زیر طائر مقدس نینوا که اول خداوندگار به‌زیارت‌کنندگان حسین (سلام همه صالحان بر او باد) می‌نگرد و بعد به زائران عرفه.

این عرفات است، فراغت کجاست؟/ هر کسی امروز به‌خود مبتلاست

شب آرزو

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست/ چون من در این دیار، هزاران غریب هست
سهراب شاید اینجا بود که از تنهایی آدم نوشته و اینکه در این تنهایی، سایه مغفرتی تا ابدیت پیداست؛

باید امشب بروی رو به آن وسعت بی‌واژه که همواره تو را می‌خواند. حالا پس از روزی صیحه‌زدن بر درگاه حرم در عرفات، اذن دخول داده‌ شده حاجی را برای ورود به حرم در مشعر. ذکر‌الله یگانه سر جاری تمام احرام است و مشعر نهایت این شعور. تا صبح آرزوها در   که سرزمین برآورده شدن آرزوها نامیده‌اندش.

عبدالرحمن جامی فرموده: ما قافله کعبه عشقیم که رفته است/ سرتاسر آفاق صدای جرس ما

عالم عشق

صبح آمده و سنگ زده بر شیطان و قربانی کرده نفس را انشاءالله، ‌حاجی سر می‌تراشد به نشانه خروج از احرام و نه حریم.

رشیدالدین میبدی در کشف الاسرار و عده الابرار می‌گوید: « موهایشان از هم بر کرده، روی‌ها گرد گرفته از رنج راه، به خون قربان زمین را رنگین کرده.

مومنان را از اطراف عالم عشق این خانه در دل نهم تا سر و پای برهنه، ضیاع و اسباب بگذاشته، جان بر کف دست نهاده، همی روند و گرد آن خانه طواف کنند و آمرزش بخواهند».

اندر دل من به این عیانی که تویی/ وز دیده من بدین نهانی که تویی

آدمی‌زاده آسیمه‌سرانه، در ستایش و سرایش توبه، دست نیاز بلند کرده و می‌خواهد باز گردد به حرم برای طواف و سعی و رهایی. این حکایت پایان روز دهم است؛ هر چند شیطان مانده و 2 روز دیگر هم باید بماند برای ادامه سنگ‌سازی این رانده شده.

***
اما تجلی انسان کامل در عرفه و مشعر و  ، حتما هست. که همه این چند میلیون زائر این جهانی، میهمان قلب حرم‌اند تا صبح جمعه‌ای که ندای بقیه‌الله او طنین‌انداز شود. که دیده و که شنیده...

ای به گرد کوی تو، جان همچو حاجی در طواف/ در پناه عشق تو، دل همچو کعبه در حرم

کد خبر 70291

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز